درمان شناختی- رفتاری
آرون تمکین بک در دهه ۱۹۷۰ میلادی درمان شناختی-رفتاری را برای افسردگی تدوین کرد. در رویکرد شناختی-رفتاری عقیده بر این است: ۱) افکار و محتوای ذهن ما در دسترس هوشیاری ما قرار دارند و ما با اندکی آموزش می توانیم متوجه شویم که چه افکار منفی و ناراحت کننده ای ما را آزار می دهد؛ ۲) این موقعیت ها و رویدادها نیستند که رفتار و احساس ما را شکل می دهند، بلکه افکار و تفسیرهای ما در مورد آن موقعیت ها هستند که بر رفتار و احساسات ما اثر می گذارند. به همین دلیل است که افراد مختلف به یک موقعیت یکسان واکنش های متفاوتی را نشان می دهند. ۳) هر چقدر افکار ما در مورد موقعیت ها درست تر و نزدیکتر به واقعیت باشد، ما رفتار درست تری از خود نشان می دهیم. اما اگر ما موقعیت را به درستی ارزیابی نکرده باشیم، واکنش هایی نشان می دهیم که برای آن موقعیت مناسب نیستند.
درمان شناختی-رفتاری سعی می کند به مراجعان آموزش دهد که نسبت به افکاری که از ذهنشان خطور می کند، هوشیارتر باشند، و آنها را یک بار دیگر ارزیابی کنند. اگر مراجع متوجه شود که افکارش اشتباه بوده اند، سعی می کند افکار منطقی تری را جایگزین آنها کند و از این طریق حالش بهبود می یابد. اما در صورتی که مراجع و درمانگر پس از ارزیابی مجدد افکارِ مراجع متوجه شوند که آن فکرها درست بوده اند، درمانگر سعی می کند به مراجع آموزش دهد که چگونه برای آن مشکل راه حل های درست و مناسب پیدا کند.
تاکنون اثربخشی درمان شناختی-رفتاری برای مشکلات متعددی مانند اختلال افسردگی، اختلالات اضطرابی (مانند اضطراب اجتماعی، اختلال پانیک، هراس خاص)، اختلال وسواس-جبری، اعتیاد و سوءمصرف مواد، بیماری های روان تنی (مانند میگرن)، اختلالات خوردن، مشکلات شخصیتی و مشکلات زناشویی و روابط بین فردی در جوامع مختلف و از جمله مراجعان ایرانی تایید شده است. همچنین تحقیقات نشان داده اند که درمان شناختی رفتاری می تواند در کنار دارو درمانی به بیمارانی که دچار اختلال اسکیزوفرنیا و اختلال دو قطبی هستند کمک کند. به علاوه، متخصصان و پژوهشگران نشان داده اند که می توان با استفاده از درمان شناختی-رفتاری به بیماران مبتلا به بیماری های مزمن پزشکی (مانند صرع، دیابت، سرطان، بیماری های درد مزمن و مشکلات پوستی) کمک نمود تا با مشکلات ناشی از بیماری جسمیشان بهتر مقابله کنند و در درمان بیماری خود مشارکت فعال تری داشته باشند.