اگر تله زندگی شکست در شما نفوذ پیدا کرده باشد، اعتقاد دارید که در دستیابی به موفقیت های شغلی، ورزشی و تحصیلی شکست خورده اید. معتقدید که در مقایسه با همسالانتان شکست خورده اید. در دوران کودکی برای دستیابی به موفقیت با تحقیر دیگران روبهرو شدهاید و حس حقارت در شما ماندگار شده است. مثل بقیه در یادگیری و مهارت آموزی توانایی نداشتهاید و دیگران در مقایسه با شما در زمینه کسب نمره و پیشرفت، موفقتر بودهاند. شما را به عنوان کودکی احمق، بی استعداد و یا تنبل شناختهاند. در دوران بزرگسالی نیز با بزرگانگاری شکست های خود عملاً به تداوم این تله زندگی دامن میزنید و به این ترتیب همیشه احساس میکنید محکوم به شکست هستید.
تجارب منجر به شکلگیری تله زندگی شکست
اغلب افراد گرفتار این تله زندگی احساس میکنند در قبال استعداد و تلاشهایشان چندان موفق نیستند. وضعیت زندگی آنها با حس درونی شکست نیز تقریباً همخوان است.
در هر صورت فرقی نمی کند شما چقدر در دنیای بیرون موفقیت کسب کنید، کماکان دنیای درون شما آشفته، نگران و اندیشناک است. چه نشان بدهید موفق هستید و چه موفق نیستید فرقی نمیکند همیشه احساس شکست همراه شماست.
در ابتدا با فرار از تله زندگی سعی می کنید درد و رنج ناشی از شکست را تجربه نکنید، اما اجتناب عملا جلوی موفقیت های شما را میگیرد. برای گسترش موفقیتها و کسب دانش های لازم برای پیشرفت، کاری انجام نمیدهید و دست روی دست می گذارید. از فرصت های شغلی استفاده نمیکنید. متخصص فرصتسوزی هستید.
می ترسید که مبادا باز هم تلاش کنید و شکست بخورید. از مسئولیت پذیری، مهارت افزایی و رویارویی با شکست اجتناب می کنید.
فرار شما حتی ممکن است خیلی ظریف تر باشد. در ظاهر نشان می دهید که هیچ ابایی از کار کردن ندارید، اما با این حال استاد طفره روی و اهمال کاری هستید. کارها را ماستمالی میکنید و از نتیجه این کارها، اظهار نارضایتی می کنید.
به دلیل شکست هایی که در زندگی تجربه کردهاید و ناامید شدهاید، ممکن است احساس افسردگی دامن شما را بگیرد.
ریشه های تحولی این تله زندگی را باید در تجارب شکست دوران کودکی جستجو کرد

ریشه های تحولی تله زندگی شکست
۱.والدین شما ( اغلب پدر ) از عملکرد شما در زمینه تحصیلی، ورزشی و سایر حوزه ها انتقاد کردهاند. پدر یا مادرتان، اغلب شما را کودن، ابله و دست و پا چلفتی خطاب میکردند و در قبال شما فتار توهین آمیزی داشتهاند ( احتمالاً این تله زندگی با تله زندگی نقص و شرم ارتباط نزدیکی دارد).
۲. هم پدر و هم مادر یا یکی از آنها فوق العاده موفق بوده است و شما در مقایسه با او به این نتیجه رسیدهاید که هیچگاه نمی توانید طبق معیارهای بلندپروازانه او به موفقیت دست یابید. بنابراین دست از تلاش و طلب برداشته اید.
۳. متوجه شدید که یکی از والدین یا هر دوی آنها اصلاً به موفقیت های شما توجهی ندارند یا بدتر این که موفقیت شما را برای خودشان تهدیدی تلقی میکردهاند. احتمالاً با شما به رقابت طلبی برخاستهاند و میترسیدهاند که مبادا موقعیت شما باعث شود مصاحبت و همراهی شما را از دست بدهند. (این تله زندگی ممکن است به تله های زندگی محرومیت هیجانی ربط داشته باشد).
۴. شما چه در حوزه تحصیلی و چه در حوزه ورزش مثل همسنوسالهایتان نبودهاید و در این زمینه سخت در چنبره احساس حقارت گیر افتادهاید. شاید به دلیل ناتوانی در یادگیری، حواس پرتی یا بینظمی از همسنوسالهای خود عقب افتادهاید. در نتیجه برای فرار از تحقیر شدگی دست از تلاش برداشتید.
۵.در جمع خانواده شما به شدت با خواهرها و برادرهایتان مقایسه میشدهاید و به تدریج به این اعتقاد راسخ رسیدهاید که در زمینه موفقیت نمی توانید به گرد پای خواهر و برادرتان برسید. به همین دلیل عطای تلاش را به لقای آن بخشیدهاید.
۶. با بچه های دور و بر خودتان احساس بیگانگی میکردهاید. به دلیل اینکه مهاجر بودهاید و یا خانواده شما از نظر سطح اقتصادی و تحصیلات از خانواده همسنوسالهایتان پایینتر بودهاند، در مقابل بچه ها احساس حقارت میکردهاید و این کمبودها را نوعی خفت و خواری می دانستهاید.
۷. والدین شما برای پیشرفت به اندازه کافی برای شما محدودیت و نظم قائل نمی شدهاند. در اثر این کار والدین، شما مسئولیتپذیری و خویشتنداری را یاد نگرفتید. بنابراین برای یادگیری مهارت های تحصیلی و انجام تکالیف، نظر نداشتید و به محض کوچکترین ناکامی، دست از کار میکشیدید. |

نشانههای تله زندگی شکست
۱. برای کسب مهارت شغلی لازم هیچ تلاشی نمیکنید(مثل اتمام تحصیلات، مطالعه روزآمد، یادگیری مهارت های تخصصی). به دنبال موفقیت های سریع و بزرگ هستید یا تلاش میکنید با اغراق در برخی از ویژگی های خودتان دیگران را گول بزنید که آدم موفقی هستید.
۲. شغلی انتخاب میکنید که در سطح استعداد شما نیست( مثلاً با این که تحصیلات خود را در سطح عالی ادامه دادهاید و در ریاضی استعداد خوبی دارید، اما راننده تاکسی شدهاید).
۳. تلاش نمیکنید که در شغل خود پیشرفت کنید و ارتقا یابید(به عنوان مثال برای ارتقای شغلی تلاش نمیکنید،به محض یک بار ناکامی دست از تلاش بر میدارید، تواناییهای خود را به مدیران و روسا نشان نمیدهید).
۴. تحمل ندارید که برای دیگران کار کنید و دوست ندارید در کارهای رقابت آمیز، مشارکت کنید. از اینرو زندگی شغلی شما به شکست منتهی میشود.
۵. شغل پیدا می کنید اما به دلیل عادت های شغلی دردسرساز مثل تاخیر همیشگی، تنبلی، اهمال کاری، عملکرد نامناسب و برخورد نادرست با همکاران از کار اخراج میشوید.
۶. نمی توانید در یک شغل بیش از یک مدت دوام بیاورید. دائم شغل عوض میکنید. همهکاره و هیچکاره هستید. در دنیایی که تخصص خریدار دارد، شما متخصص همه چیز هستید، اما دریغ از یک مهارت کامل. هرگز در یک زمینه به اندازه کافی پیشرفت نکردهاید. هر شغلی را چند صباحی دنبال کردهاید و سپس در سودای وضعیت بهتر کار قبلی را رها کرده اید.
۷. شغلی را انتخاب کردهاید که دستیابی به موفقیت در آن شغل بسیار مشکل است و نمیدانید که چه موقع باید آن شغل را رها کنید(مثل ورزش حرفه ای، موسیقی،بازیگری). این شغلها حد نهایتی برای موفقیت ندارند یا حوزه هایی هستند که مدعی زیادی دارند.
۸. میترسید در زمینه کاری خود ابتکار عمل و خلاقیت نشان بدهید. بنابراین از پذیرش مسئولیت بیشتر، تفریح میروید.
۹. احساس میکنید که ذاتاً آدم بی استعداد و احمقی هستید و حتی اگر منصفانه قضاوت کنیم آدم موفقی هستید با این حال خودتان را بی استعداد و به درد نخور تلقی می کنید.
۱۰. برای تواناییها و مهارتهایتان ارزش قائل نمیشوید و خطا ها و نقطه ضعف های خودتان را پررنگ جلوه میدهید. اگر چه در مقایسه با افراد همسنوسال خودتان، موفق هستید اما چنان از خودتان عیب جویی می کنید که احساس شکست ضعف و حقارت دامن شما را رها نمیکند.
۱۱. فردی را به عنوان همسر بر میگزینید که از شما خیلی موفق تر است با اینکه شما با این وضعیت اسفبار باز هم از او موفق تر هستید. فردی را به عنوان همسر انتخاب می کنید که مدام دل شما را خالی میکند و خطرپذیری را از شما میگیرد یا دائم در حال محافظت از شماست.
۱۲. سعی می کنید با تمرکز بر سایر جنبه های زندگیتان (مثل خوشتیپی، جوانی، زیبایی، جذابیت، ایثارگری) کمبودهای درونیتان را جبران کنید، اما غافل از اینکه احساس شکست از سر شما بر نمیدارد. |
مراحل تغییر تله زندگی شکست
۱.صحت و سقم احساس شکست را بررسی کنید.
۲.با کودک درون خود ارتباط برقرار کنید که کماکان احساس شکست میکند.
۳. به کودک درون خود کمک کنید که چقدر نامنصفانه با او برخورد کردهاید.
۴.استعدادها، تواناییها و مهارتهایتان را برای دستیابی به موفقیت بشناسید.
۵. تلاش کنید الگوهای تکراری شکستهای خود را بشناسید.
۶. زمانی که متوجه الگوی تکرار شکست شدید، طرحی نو برای تغییر این الگو درافکنید.
۷. از افرادی که دوستشان دارید در فرآیند تغییر خود، کمک بگیرید. |
برای آگاهی از و حل این تله زندگی بهتر است از یک درمانگر و متخصص در حوزه روانشناسی و سلامت روان کمک گرفته شود، ما اینجا هستیم کنار شما برای آشنایی و رفع آن.
متن از کتاب زندگی خود را بیافرینید نوشته جفری یانگ و ژانت کلوسو